طراحی یک کاراکتر ماجرای خود را دارد.
اینکه شما یک طراح گرافیک هستی یا داستاننویس قضیه را به دو مسیر مجزا تقسیم میکند، اما هنوز هم یک مسیر مشترک وجود دارد و آن علاقه به داستانهای مصور و یا کمیک استریپ است. امیدوارم شما هم چون من یک علاقمند به داستان مصور باشید.
اگر شما هم مثل من به کمیک استریپها علاقه دارید، پس دیگر نیازی نیست یک داستاننویس عالی و یا یک گرافیست ماهر باشید کافی است شما یک علاقمند به کمیک خوب باشید.
احتمالا شما عاشق خلق کاراکتر هم باشید.مثلا شاید بدتان نیاید با صمیمیترین دوست خود کمی شوخی کنید و او را تبدیل به یک کاراکتر کارتونی کنید یا او را قاطی ماجراهای داستانی و طنز کنید. شاید هم بخواهید انیمیشینی از دنیای دوستان و روابطتان خلق کنید. به هرحال پیشنهاد من این است که ابتدای مسیر خودتان را نشانه گرفته و از خودتان شروع کنید.
اولین کاراکتر را از خودتان آغاز کنید
خلق اولین کاراکترتان را از خود آغاز کنید. بهطور حتم عاشق او میشوید، حتی اگر در دنیای واقعی چندان هم عاشق خود نباشید.
اگر تاکنون به خلق کاراکترهایی از دیگران پرداختهاید فورا دست نگه دارید و کار را از خودتان شروع کنید. کاراکتر خودتان به شیرینترین و دوستداشتنیترین کاراکتر دنیای کارتونیتان تبدیل خواهد شد.
اگر شما یک طراح هستید و به آناتومی بدن و اصول طراحی مسلط هستید، از همین جا شما را تحسین می کنم کافی است قلم را بردارید و طراحی را آغاز کنید. زیباترین طرحی که میتوانید را از خود رسم کنید، خود را وارد دنیای کودکیها و کارتونهایش کنید. حتما از کودک درون خود در طراحی کاراکترتان کمک بگیرید او از هر مربی و گرافیستی شما را بهتر راهنمایی میکند.
اگر شما به کمیک علاقه دارید اما از طراحی هیچ نمیدانید یا به اصطلاح و باور خودتان حتی استعداد نقاشی ندارید کافی است به سال های پیش از مدرسه رجوع کنید و به همان شکل زیباترین نقاشی خودتان را رسم کنید حتی اگر به سادگی چشم چشم دوابرو باشد.
درباره من
من هرگز یک گرافیست و طراح حرفهای نبودهام و روز و شب خود را مطالعه و تمرین در زمینه طراحی نکردهام. البته شاید راه را اشتباه رفته بودم؛ به هر حال انتخاب من رشته ریاضی و فیزیک در دوره متوسطه بود. در دانشگاه هم از سر ناچاری و عدم قبولی در رشته فیزیک گرایش ستارهشناسی به رشته مهندسی نرم افزار پناه آوردم.
اما در اول دبستان جایزه برترین نقاشی مدرسه را تصاحب کردم.
مسابقه نقاشی
درست لحظاتی پیش از آنکه مسابقه نقاشی شروع شود این تصور را داشتم که بهترین و بااستعدادترین نقاش مدرسه من هستم. البته ناگفته نماند تا پیش از آن نیز فکر میکردم بهترین نقاش دنیا هستم. من لقب کمالالملک را برای خود انتخاب کرده بودم. از نظر من کمالالملک عنوانی بود که به برترین نقاش عصر میدادند. آن روز تصمیم گرفتم عنوان و شغل کمالالملکبودن را به نام خود ثبت کنم. از آن روز پای تمام نقاشیهایم امضای کمالالملک ثبت شده بود.
بگذریم، نمیخواهم از موضوع مسابقه نقاشی دور شوم.
آن روز با تصور اینکه من بهترین نقاش مدرسه هستم با شادی و حس افتخارگونهای از در ورودی مدرسه وارد شدم. با این تصور که مسابقه نقاشی قرار است در ساعات مدرسه اجرا شود. اما همه یک نقاشی با خود به همراه داشتند. تمام مدرسه نقاشی خود را اماده کرده بودند. حتی آنها که در کلاس نقاشیهای زیبایی نمیکشیدند هرکدام یک نقاشی زیبا و تقریبا حرفهای در دست داشت. با جرات می توانم بگویم نقاشی آنها بسیار زیباتر و حرفهای تر از نقاشیهایی بود که تا کنون کشیده بودم. سال پنجمیها را که دیگر نگو. برایم عجیب و کمی دلهرهآور بود.
تا آن روز نقاشیها و نقاشهایی بهتر از خودم ندیده بودم به جز نقاشیهای کمالالمک در کتاب هنر خواهربزرگترم که آخر نفهمیدم لقب نقاشان خوب دنیاست یا نام یک شخص است.
بهتر است بیش از این از اصل داستان دور نشوم. مسابقه نقاشی را می گویم. آن روز تصمیم گرفتم قبل از اینکه اعتماد به نفسم بیشتر جریحهدار شود مدرسه را ترک کنم. این اولین و شاید آخرین فرار من از مدرسه بود.
خوشبختانه منزل خاله عزیزم در همسایگی مدرسه بود. آن زمان هنوز فرزندی نداشت و من تنها عزیزدردانهاش بودم. البته هنوز هم مانند همان روز مرا دوست دارد.
خاله عزیزم خیلی به هیچ چیز سخت نمی گرفت حتی نگران فرار از مدرسه و تربیت و اموزش صحیح نمی شد. او هنوز شیطنتهای کودکانه اش را دنبال میکرد.
مداد مشکی و کاغذ آچار را از کیفم بیرون آوردم همانجا روی فرش دراز کشیدم و نقاشی از افراد به سادگی همین نقاشیهای امروزم ترسیم کردم. حتی آن روز هم به مدادرنگیهایم فکر نکرده بودم. همیشه یک مداد هم برای من کافی بود. اما با مدادرنگیهایم میتوانستم به اندازه یک زندگی حرف بزنم و به آنها شخصیت و جان دهم.
از بحث اصلی خارج نشویم. نقاشی ام را در کسری از ثانیه تمام کردم و تا قبل از شروع تایم تدریس و ورود معلم خود را به کلاس رساندم حتی فرصت پیدا کردم نقاشیهای دیگر همکلاسیهایم را ببینم. اکثر آنها بسیار زیبا و حرفهای بود. البته برخی از آنها با همان روح صادق و کودکانهشان اعلام کرده بودند که خواهر بزرگترشان در خانه به آنها کمک کرده است به هرحال هیچ چیز از اعتماد به نفس من کم نمیکرد. من همچنان از درون خود را بهترین نقاش دنیا تصور میکردم. و البته تصویری از این هم نداشتم که دنیایی بزرگتر از مدرسه من وجود داشته باشد.
درست خاطرم نیست که یک یا چندهفته طول کشید. صف صبحگاهی بود و یا شاید هم صف جشن مناسبتی.
اما آن روز نام خود را شنیدم که نقاشیم به عنوان نقاشی برگزیده انتخاب شده بود. هنوز هم دقیقا نمی دانم ملاک انتخاب آنها چه بود. شاید علاقه معلم مهربانم به نقاشیهایم بود. آن روز هدیه خود را که یک کتاب داستانی کوچک با تصویرسازی های کودکانه بود از دستان مهربانترین معلمی گرفتم که کمتر از یک سال او را می شناختم. شاید هم نوزاد درون شکم او بود که با کودکیهایم همبازی شده بود و نقاشی مرا انتخاب کرده بود. چندماهی بعد برای مادرشدن مدرسه را ترک کرد و پس از آن هم بهگمانم انتقالی گرفت و دیگر او را ندیدم.
اصل ماجرا
نمیخواستم از اصل ماجرا دور شوم
همه اینها را نوشتم تا مهارت و تسلط خودم را در طراحی برایتان ثابت کنم. البته کارهایی حرفهایتر مانند کار با مواد و سیاه قلم را نیز تا حدودی در کارنامه هنری خود دارم اما صحبت از آنها قلب مرا به شوق وا نمیدارد.
بگذریم!!!
اصل اساسی در طراحی کاراکتر این است که اگر میخواهید یک طراح حرفهای شوید و یا برای افراد و سازمانها به عنوان یک طراح کاراکتر شناخته شوید لازم است دورهها و یا تمرینات لازم و تخصصی در این زمینه را ببینید و بهطور جدی شروع کنید و به یادگیری اصولی آن بپردازید.
اما اگر مانند من فقط به دنبال اشتیاق قلبتان هستید و شادی قلب خود را در نقاشیهای کودکانه یافته اید، پس به خواسته قلبی خود احترام بگذارید و کار طراحی و رسم کاراکتر را به کودک درون خود واگذار کنید. البته برای طراحی بعضی از کاراکترها نیز ناچارید به نوجوان و بالغ و والد و سایر شخصیت های درونی خود هم مراجعاتی داشته باشید و از آنها هم کمک بگیرید. به هرحال غیرحرفهایها هم باید کسی را داشته باشند تا به آنها آموزش دهد یا کمکشان کند.
حداقل چیزی که میتواند برای شروع طراحی یک کاراکتر کافی باشد این است که رها از قید و بندها و ترسها فقط قلم را بردارید و ترسیم را آغاز کنید.
به هرحال یادگیری اصول اولیه طراحی یا طراحی اناتومی بدن برای شما هرگز مضر نخواهد بود.
داستانسرایی در کمیک استریپ
اگر یک طراح کاراکتر هستید که به داستان هم علاقه دارد و میخواهید داستان را نیز به کاراکترهای خود پیوند بزنید باید فورا بهدنبال یک داستاننویس باشید. اما تنها درصورتی که میخواهید صرفا به عنوان طراح کاراکتر و گرافیست حرفهای شناخته شوید این کار را انجام دهید. برای تمرینات اولیه میتوانید از داستانهای آماده استفاده کرده و آنها را به شیوه خودتان نیز تصویرسازی کنید.
قصه نوشته شده را به یک سناریو تبدیل کنید و گفتگوهای شخصیتهای داستانی را از دل آن بیرون کشیده و به تصویر ترسیمی خود اضافه کنید، به هرحال می توانید فقط تصویرسازی کنید این به علاقه درونی شما مربوط میشود.
اگر یک داستان نویس هستید که به میخواهد به داستان هایش تصویر اضافه کند تنها کافی است که یک تصویرساز و طراح پیدا کند و اگر خودتان نیز به طراحی علاقمندید میتوانید بر روی خلق کاراکترهایتان و آموزشدیدن در این زمینه تمرکز کنید.
اگر مثل من به داستان نویسی و طراحی علاقمندید ولی در هیچیک مهارت و تجربه کافی ندارید. کافی است فقط شروع کنید. از کوتاهترین داستان به اندازه یک گفتگوی درونی یک نفره در یک صفحه شروع کنید. داستانی با یک کاراکتر و به بلندی یک اندیشه برای شروع کافی است.
اولین بار فقط تنها توانستم یک اسلاید برای اینستاگرام درست کنم داستانی با یک کاراکتر هنگام تفکر با خود.
و تا امروز آن را به عدد ده اسلاید رسانده ام.
بههرحال هیچ رماننویسی از ابتدا یک رماننویس به دنیا نیامده است.
شما هم پس از مدتی تمرین متوجه خواهید شد که داستان طولانیتری برای گفتن دارید و گسترش داستانهای خود را خواهید دید. هرچیزی نیاز به تکامل خود را دارد.
آنچه اهمیت دارد این است که هرگز خود را سرزنش نکنید نا امید نشوید و البته مغرور هم نباشید. غرور ممکن است مانع این شود که بخواهید نقصهای خود را ببینید یه دنبال افزایش مهارت و آموزش بیشتر بروید.
ایده یک داستان را از کجا پیدا کنم؟
بهتر است از خود و زندگی خود شروع کنید و یا هرچیزی شما را به سوی خود جذب میکند. در ابتدا میتوانید از کمترین گفتگو (حتی هیچ) شروع کنید و تا بیشترین گفتگو (شاید یک رمان دنباله دار) کارتان را بسط دهید. همه اینها بستگی به این دارد که اکنون در کجای کار هستید و چقدر تجربه دارید و چه میزان ذهنتان برای خلق یک داستان آمادگی دارد.
انتخاب ژانر در کمیک استریپ
معمولا در داستاننویسی و کمیک استریپ توصیه میشود ابتدا ژانر خود را مشخص کنید و بهطور هدمند در آن حوزه به خلق و طراحی داستان بپردازید. اگر هدف و علافه خود را پیدا کردهاید و مطمئن هستید که میخواهید در کدام حوزه فعالیت کنید پس کافی است شروع کنید. در غیر این صورت به تمام سوژههای اطراف خود دقت کنید. میتوانید داستانهای خود را از دل شخصیترین اتفاقات روز خود انتخاب کنید، آن اتفاقاتی از روز که برایتان الهامبخش است. مسائلی که در درون و اطراف و اجتماعتان رخ میدهد. هرآنچه شما را به سوی خلق و طراحی یک داستان سوق میدهد می توانید امتحان کنید و آنها را به تصویر بکشید.
ادامه دارد…..
اهمیت پرسپکتیو و بزرگنمایی در خلق داستان و طراحی کمیک استریپ
(در دست احداث است…تکمیل نشده…)
سلام . جالب و گیرا بود.
موفق و پر انرژی باشید.
سلام سپاس از پاسختون. خوشحالم کردید. پیروز باشید.
همراه شدن با شما بسی شادی افرین بود برام
چون اولا نوشتن و داستان نوشتن رو دوست دارم (قرص شاهین کلانتری) و دوما علاوه بر این عاشق طراحی و کاراکتر سازی و نقاشی و به طور کلی کاراهای گرافیکی هستم.
البته درباره مورد دوم عشق بهش پنهان بوده و یکی دو ماهی هست که آشکار شده.
تمایلی به آموزش دیدن ندارم زیاد و به سلف لرنینگ و ازمون وخطا علاقه دارم توی هر دو زمینه
متشکرم که در این باره نوشتید و البته منتظرم بیشتر ادامه پیدا کنه این داستان
شاد وسرزنده و سراینده و طراح باشید (:
خوشحالم از حضورتون و برای شما بهترین موفقیتها را آرزو دارم.