علاقهام به کتاب باعث شد تا بیشتر کودکیام را به خواندن کتاب بگذرانم و بعد از شهربازی، بزرگترین تفریحم رفتن به بزرگترین و معروفترین کتاب فروشی شهرمان باشد.
اوایل دبیرستان بود که با مباحث موفقیت و رشد و توسعه فردی آشنا شدم. تمام وقتم را صرف مطالعه میکردم.
در نهایت زمان و هزینه زیادی را صرف مطالعه و خرید کتابها و حتی دورههای موفقیت، قانون جذب، عزت نفس و… کردم. اما کوچکترین موفقیتی هم در زندگیام دیده نمیشد که بتوانم به آن افتخار کنم. نهایت دنیایی از کلمات پراکنده و آگاهیهای نابِ دست نخورده در ذهنم.
خوشبختانه مطمئن بودم مشکل از کتابها و مسیری که انتخاب کردهام نیست.
مشکل اینجا بود که من فقط مطعاله میکردم. در عمل توانایی و یا انگیزه اجرای هر آنچه در ذهنم بود را نداشتم.
در بین انبوهی از اطلاعات گم شده بودم. سردرگم بودم. از موفقیت خبری نبود. هیچ نشانه واضحی جز تغییرات مثبتِ اندکی در زندگیام دیده نمیشد. حتی تعداد شکستها از موفقیتهایم به مراتب بیشتر بود.
بسیاری از دوستانم که در ظاهر هیچ اعتقادی به این مباحث نداشتند و حتی به گفته خودشان ساعت و ریالی هم صرف موضوعات مربوط به موفقیت و رشدفردی نکرده بودند، به بسیاری از خواستههای خود رسیده بوند. مشکلات و مسائل زیادی را حل کرده بودند. حتی بعضیهاشان بر ترسهاشان غلبه کرده بودند و هرجا که لازم بود عزت نفس آسیبدیده خود را ترمیم کرده بودند.
در این میان افکاری که بازتابشان در دنیای بیرونم به شکل سرزنشهایی که سرافکنده ام می کرد نمود پیدا کرده بود، بیش از هرچیزی مرا ناامید و غمگین میکرد.
اینجا بود که از خودم پرسیدم؟ این همه مطالعه تا کِی؟ این همه آموزش پس نتیجهاش کو؟
چرا هنوز نه تغییری در شخصیت و عادات خود می بینم و نه تغیییر مثبتی در نتایج زندگیام، نه حتی اثری از کوچکترین موفقیتی. میتوانم تا فردا یک سره تعداد شکستهایم را در زمینههای گوناگون بشمارم اما نمیتوانم بهطور واضح موفقیتی بیابم که به آن افتخار کنم.
تمام این سوالات بهانهای شدند تا تصمیم بگیرم برنامه شخصی خودم را بریزم. تمام اینها بهانهای شد تا من هم مربی رشدفردی شوم. مربی موفقیتهایم.
به نظرم بسیار ضروری است تا هر کسی که دغدغه رشد و موفقیت را دارد خودش هم یک مربی رشدفردی شود و دفتری و یا حتی وب سایتی برای رشدفردی خود در نظربگیرد. فقط تنها کاری که باید انجام دهید این است که یک برنامه شخصی و عملی برای خود طراحی کنید. باید تمام دانستههای خود را روی کاغذ بیاورید و از بین همه دانستههای خود آنهایی را که برای پیشرفت و موفقیت خود لازم دارید (بسته به نیاز، شخصیت و اهداف خودتان) انتخاب کنید و طراحی یک برنامه قابل اجرا برای خود را شروع کنید.
برنامه شما میتواند چیزی شبیه عناوین موجود در مقاله پلههای رشدفردی باشد.
به هرحال آنچه در قدم اول از هر چیزی ضروری تر است عمل به برنامه و البته بهتر است بگویم قابلاجرا بودن آن است. اگر برنامهای که طراحی کردید اجرایش شکست خورد، احتمالاً لازم است تغییری در برنامه خود انجام دهید.
شاید نیاز است کمی به خود آسانتر بگیرید و قدمهای کوچکتری را برای شروع در نظر بگیرید.
می توانید نامی زیبا برای طرح خود انتخاب کنید.
میتوانید آن را نقشه گنج بنامید. بههرحال برنامه خودتان است و شما قرار است خودتان مربی شوید.
قرار نیست در این مقاله برنامه عملی جامعی ارائه شود. چون هیچ کس شما را بهتر از خودتان نمیشناسد.
اما قرار است با خواندن این مقاله دست به قلم بردارید و هر آنچه لازم است تا شما را از خود فعلیتان به خود ایدهآل و رویاییتان سوق دهد را یادداشت کنید.
فراموش نکنید که شرط لازم برای مربیشدن پذیرش خود کنونیتان است. شما هرگز نمیتوانید بدون عبور از نقطه A به نقطه B برسید.
شما هرگز نمی توانید بدون ساختن عزت نفسِ درست به موفقیت و رشد پایدار برسید.
و شما هرگز نمیتوانید بدون پذیرش و دوست داشتن خودکنونیتان به عزت نفسی واقعی دست یابید.
البته قرار نیست با یک چشم به هم زدن تمام خود را کمال و تمام بپذیریم همه ما ضعفهایی داریم که گاهی ما را نگران می کند، اما میتوانیم در یک چشم به هم زدن نگاه بهتر و منطقیتری به خود داشته باشیم.
برنامه عملی
پس از پذیرش نسبی خود اکنون می توانید از تقسیم بندی روز خود شروع کنید.
برای شروع یک کاغذ و قلم بردارید،
صفحه موردنظر روز شماست. آن را به هر تعداد که مایل بودید تقسیم کنید. می توانید در ابتدا روز خود را به چند قسمت کلی تقسیم کنید و سپس به آن جزییات و تقسیم بندیهای بیشتری اضافه کنید.
من روز خود را به سه قسمت مساوی مطالعه و آگاهی، کار، متعلق به خود تقسیم کردهام. این تقسیمبندی را پیشتر از معلمی مهربان فراگرفته بودم.
در زمان آگاهی و مطالعه به فراگیری هرآنچه به من میافزاید میپردازم.
در بخش کار به پیادهسازی هرآنچه فرا گرفتهام. (این بخش میتواند کسب وکار شما را هم دربرگیرد)
و در بخش متعلق به خود به هرآنچه روح و جسم من نیاز دارد میپردازم.
هرکدام از این خانهها (تقسیمات) میتواند جزییات بیشتری را دربرگیرد که در نهایت برنامهریزیهای شخصی کوتاه مدت و بلند مدت را شکل میدهد.
شکست برنامه
اگر شما هم جز افرادی هستید که برنامه خود را رها می کنید، دو حالت دارد:
- این برنامه مناسب خودِ فعلیتان نیست.
- شما هرگز اهل برنامهریزی نبودهاید.
حالت اول میگوید باید در برنامه خود تغییری ایجاد کنید. ممکن است لازم باشد انتظارات فعلی خود را کم کنید و برای شروع برنامه آسانتری در نظر بگیرید.
حالت دوم احتمالا بیانگر این است که شما از برنامهریزی متنفرید. (البته در ناخوداگاهتان)
خود من از آن دسته دوم بودم و هر از چندگاهی هم که تصمیم میگرفتم به زندگیام نظم و برنامهای دهم پس از چند روز بالاخره آن را رها میکردم.
گاهی به برنامه خود شک کرده و آن را تغییر میدادم. اما حتی به سادهترینشان هم پایبند نبودم. در نهایت پس از شکست برنامهام خودم را سرزنش میکردم و تنبل و بی انضباط می نامیدم.
درحالیکه شکست در اجرای عملی برنامههایم تنها به این دلیل بود که مفهوم برنامهریزی در ذهنم معنای رنج و سختی گرفته بود و به همین دلیل هرچند به خود آسان می گرفتم باز هم برنامه خود را نصفه رها میکردم.
اگر میخواستم باخودم بسیار صادق باشم نه تنها برنامهریزی و تعیین قالبی مشخص برای انجام یک سلسله وظایف را دوست نداشتم بلکه از انسانهای منظم و برنامهریز هم دل خوشی نداشتم. بهنظرم میآمد آنها بیشتر شبیه ربات باشند تا انسان. از نظر من آنها کاملاً بدون احساس و نرمی و انعطاف بودند.
اگر شما نیز چون من چنین پیشداوریهای صددرصد اشتباهی دارید که ریشه در کودکیهایتان دارد و البته با کمی جست و جو در گذشته و احساستان میتوانید نشانههایش را پیداکنید، باید بگویم قبل از هرچیزی باید به اصلاح آن بپردازید. با تعاریف اشتباهی که در بایگانیهای ذهنی خود انبار کردهاید، به برنامهریزی و انضباط برچسب رنج و به بیبرنامگی برچسب لذت دادهاید.
اگر در این باره اطمینان نداشتم هرگز صریح و باجسارت آن را بیان نمیکردم.
راه حلش به سادگی نوشتن است باید آنقدر بنویسید و در این باره با خودتان به بحث و استدلال بپردازید تا جای همان برچسبهای ذهنی اصلاح شوند و هرکدام در جای صحیح خود قرار گیرد.
از مزایای برنامهریزی و معایب بیبرنامهگی بنویسید.
میتوانید از تکنیک اهرم رنج و لذت استفاده کنید. جدولی مانند خوبها و بدها رسم کنید. البته این بار مزایا و معایب برنامهریزی و عدم برنامهریزی را بنویسید. دلایل محکم و قانع کننده بیاورید. این لیست را حداقل تا ۲۱ روز نگهدارید، بخوانید و تصحیح کنید و یا به آن اضافه کنید.
وقت مربی شدن
ایمان دارم به اندازه کافی آگاهی دارید و آنچه بیشتر از آگاهی لازم دارید، پیادهسازی و اجرای عملی دانستههایتان است.
قرار نیست دست از مطالعه بردارید.
یک مربی رشدفردی هرگز از مطالعه و آموزش دیدن دست برنمیدارد. البته همانطور که از اجرای عملی دانستههایش هرگز دست نمیکشد.
خط به خط این متن، حس میکردم خودمم! از اول تا آخر!
ممنون که نوشتید، خیلی مفید بود 🙂
خیلی ممنونم از لطفتون
این نوشته جز اولین مقالات و تجربه من از نوشتن بود و اصلا فکرشو نمی کردم خوب باشه. و تازه به دنیای نوشتن اومده بودم. کامنتتون خیلی حس فوق العاده برام داشت خوشحالم که مفید بود. یه دنیا سپاس از لطف و مهر شما که به وبلاگم سرزدید و نوشته هام رو خوندید
سپاس فراوان از لینک و انتشار مقاله :))))
درود و سپاس عالی بود
خواهش می کنم موفق باشید