
چگونه بهترین باشم؟
شغلم را از دست داده بودم. خیلی خوشحال بودم. می دانستم این شغل هیچ شباهتی با علاقه و روحیات من ندارد. من هرگز آن شغل را دوست نداشتهام. با خوشحالی به خانه برگشتم. سه ساعت بعد تازه فهمیدم چه شده است.
حس بی کفایتی، حس تحقیر شدن. حس سواستفاده بههمراه تمام عقدهها و خلأهای روحی به دورم حلقه زده بودند.
یک هفتهای طول کشید تا به خودم بیایم.
*
خوشبختانه یکی از دوستانم حاضر شد تا پای درد و دلم بنشیند. اولین بار بود که با درد دل کردن آرام میشدم. همیشه از آن متنفر بودم. البته کسی هم حاضر نبود به آنها گوش دهد.
بعد از یک هفته حالم بهبود یافت.
من به خواسته خود رسیده بودم. من میخواستم برای خودم کار کنم. اما چیزی حالم را هنوز بد میکرد.
*
کارمند جدید تازه استخدام شده، او مهارتهای عالی و فوقالعادهای داشت. میتوانستم او را تحسین کنم اما بیشتر از تحسین میتوانستم به او حسادت بورزم. او بهتر از من بود و این اصل از کودکی در ناخوداگاه من ثبت شده بود که کسی بهتر از من وجود ندارد.
*
خیلی با خودم کلنجار میرفتم. مدام مثل کسی که رابطهاش را چک کند از کار او جویا میشدم؛ متاسفانه او بسیار عالی بود، خیلی عالی تر از من. من بهترین نبودم و همین فکر کافی بود تا مرا دیوانه کند.
*
من بی مصرف و بی کفایت بودم. من هیچ کاری را به نحو عالی انجام نمی دادم من سالها از این شاخه به آن شاخه پریده بودم و این فرصت را پیدا نکرده بودم که در یک کار بهترین شوم. من میخواستم در همه کارها بهترین فرد باشم.
پس از، از دست دادن کارم عزیزانی نیز از من فاصله گرفتند. طرد شدن از جانب آنها احساس بی کفایتی و بی مصرف بودن را در من قوی تر میکرد.
اکنون حال من بدتر از قبل شده بود.
پذیرش ضعف و بی کفایتی
بلاخره باید با حقیقت رو به رو میشدم. گاهی بهتر است با حقیقت رو به رو شد، هرچه قدر که تلخ باشد.
من بهترین نیستم. من بی مصرف هستم. من بی کفایت هستم. در هر کاری کسی بهتر از من وجود دارد. در هر زمینه ای کسی بهتر از من وجود دارد. من هیچ جایگاهی ندارم. من آویزان هستم. من بدردنخور هستم……
نوشتار درمانی
نوشتار درمانی همیشه به من کمک کرده است حتی زمانی که از آن اطلاعی نداشتم، گوشهای نوشتههایم را برای حل مساله و یا بهبود روحی ثبت میکردم.
حتی نوشته اکنون من نیز بخشی از پروسه درمانی خودساخته من است.
*
اضطراب که میآید قبل از اینکه آرامشم را بهم بزند قلبم را نشانه میگیرد.
پیشترها اضطراب که به سراغم میآمد معدهام درد میگرفت، از وقتی مچ او را گرفتهام به سراغ قلبم رفته است، گمان میکند هنوز نفهمیدهام کار خودش است اما دیگر دستش برای من کاملا رو شده است.
*
وقتی از اضطرابها و مشکلاتم مینویسم دیگر به او اجازه نمیدهم که به معده، قلب یا سایر ارگانها دستدرازی کند، همین جا روی کاغذ (کیبورد) حالش را جا میآورم.
*
قدیمیترها معتقد بودند حجامت خون آلوده و ناپاک را از بدن زدوده و سلامتی را به بدن باز میگرداند و نشانه آن احساس سبکی است. من این عقیده را نیز درباره نوشتن دارم.
کافی است تمام ناپاکیهای ذهن خود را روی کاغذ بنشانی. با رهایی از تنشها در همان لحظات اولیه، برقراری جریان سالم افکار را در ذهنت احساس میکنی. چیزی برای غمگین بودن وجود ندارد. قلبت احساس سبکی میکند و میتوانی لبخند بزنی.
*
افکار ناپاک ریخته شده روی کاغذ میتواند افکاری بیهوده و بیاهمیت باشند که همانجا برای همیشه باید رها شوند و بهتر است فاصلهات را نسبت به آنها حفظ کنی.
اما گاهی آنها باورهای اشتباه و ضعفهای تو را نشان میدهند.
اکنون میدانی که لازم است برای باورهای اشتباه خود باور صحیحی بیابی و با منطقی سازی (یافتن الگوهای واقعی) و منطبق سازی (الهام گیری از پدیدههای موجود در هستی) آنها را تثبیت کنی. درباره آنها تحقیق کنی و به دنبال حل آن باشی.
میدانی برای حل مسائل و ضعفهای شخصیتی باید درباره آنها تحقیق کنی و در زندگی خود شیوه جدیدی را به کار ببری.
*
اما در کنار همه اینها پیشنهاد میکنم تمام نتایج و قدمهایی را که برای رشد خود برمیداری، در دفتر و یا وبلاگ شخصی خودت ثبت کنی. با این کار هموراه میتوانی به نتایج خود بازگردی و رشد و توسعه خود را بررسی کنی.
اگر مایل بودی در این باره برایم کامنت بنویس و تجربهات را در اینجا نیز ثبت کن.
کشف برتریطلب درون
من هرگز خود را فرد برتریطلبی نمیپنداشتم. تا وقتی که تصمیم گرفتم درباره از دست دادن شغل خود بنویسم. نوشتن در این باره به من کمک کرد تا متوجه شوم برتریطلبی را به شکل ناخوداگاه در رفتار خود بروز میدهم و نشانه آن وجود حس رقابت طلبی در تمام حوزهها بود.
*
رقابت ذاتا بد نیست. رقابت میتواند نیروی انگیزهدهندهای شود که تو را به سمت اهدافت سوق دهد.
رقابت وقتی آسیبرسان است که سمی باشد. رقابت سمی زمانی است که بخواهی در تمام زمینههای تخصصی و غیرتخصصی خود متخصص باشی و کسی در هیچ حوزهای بهتر از تو نباشد.
رقابت وقتی سمی و ناسالم است که بخواهی فقط تو بهترین و خوشبختترین باشی.
فردی که رقابتجویی ناسالم دارد بیش از هرکسی به خود آسیب میرساند. استرس زیاد و حسادت نیروی پیشرفت را از او میگیرد.
اما فردی که رقابتجویی سالم را در رفتار خود بروز میدهد، میتواند این ویژگی را به شکل صحیح و در جهت پیشرفت خود به کار گیرد. میتواند با مقایسه درست، نوآوری و خلاقیت جایگاه خود را ارتقا دهد. میتواند با باور به این که هرکسی در جای خود بهترین و منحصر بهفردترین است جایگاه واقعی خود را نیز بیابد.
چگونه بهترین خود باشم؟
بهترین بودن ذاتا خوب است. تمایل به بهترین بودن سبب هدفمندی میشود. سبب میشود خود را لایق بهترینها بدانی و برای رسیدن به بهترین خود تلاش کنی. اما تمایل به بهترین بودن درست مانند رقابت طلبی می تواند به همان اندازهای که مفید است مضر و آسیب رسان نیز باشد.
*
تمایل به بهترین بودن همان اندازه که میتواند سبب حرکت شود، میتواند بازدارنده حرکت نیز باشد. میتواند سبب کمال طلبی نادرست شود.
تمایل به بهترین بودن اگر به شکل صحیحی در فرد توسعه یابد میتواند نقشه راه رسیدن به موفقیت شود. میتواند سبب شود تا با مقایسه خودمان با خودِ قبلیمان میزان رشد خود را بررسی و موردارزیابی قرار دهیم و براساس توانایی، اهداف و نیازها برای برداشتن قدم بعدی و بهتر شدن از خود قبلی گام برداریم.

ممکن است شما همچنین مایل باشید

به هیچ چیز علاقه ندارم| فصل دوم: ویژگیهای کار موردعلاقه
شهریور 25, 1399
ترسناکترین چیز دنیا… | شهامت غلبه بر ترسها
تیر 15, 1399
6 دیدگاه
هدی قلی پور
نوشتت اونقدر کشش داست که ساعت شش صبح خوندمش. چقدر خوب می نویسی فرناز عزیز. به اندازه وبه جا.
به نظرم رقابت طلبی یه اصل ذاتیه برای حفظ بقا ولی وقتی با حسهای دیگه مثل حسادت یا بخل که ترکیب بشه کارکرد درستشو ازدست میده و اغلب انسانها دردوره ای یا یه جایی دچارش میشن.
farnaz
هدی جان خیلی خوشحالم که به وبلاگم سرزدی و نوشته م رو در اون ساعت خوندی. دقیقا همینطوره همونقدر که می تونه برای ما و پیشرفتمون لازم و مفید باشه اما اگر از شکل درستش خارج بشه ممکنه ما را از اصل دور کنه.
زهرا طوسی
من سال گذشته برای حل مشکلاتم به مشاور مراجعه کردم و او به من میگفت برای هر جلسه افکار خودم را بنویسم و من این کار رو انجام میدادم. بعد از چند جلسه به من گفت که استعداد نویسندگی دارم و باید کلاس برم. من هم اتفاقی وارد کلاسهای استاد کلانتری شدم و تا حالا هم موندم. من علاقه زیادی به خوندن کتاب دارم و از نوشتن بدم میومد و فکر نمی کردم توانایی نوشتن داشته باشم ولی از اون زمان به بعد با تمرینهای استاد کلانتری تواناییم بهتر و بهتر شده و حالا قدرت نوشتن رو درک کردم.
farnaz
خانم طوسی عزیز شما همیشه الهام بخش ما هستید، همیشه صداقت در نوشته ها، کلام و منش شما نمایانه، و با یه دنیا مهربانی به ما در مسیر موفقیتهامون کمک می کنید تا با شهامت و شجاعت برای پیشرفت و موفقیت فردی قدم برداریم. یه دنیا سپاس
تابان منتظر
بسیار لذت بردم از این مقاله. دوست دارم چندین بار بخونمش. من همیشه با نوشتن همه دردهامو شفا دادم. خیلی مطلب منسجم وخوبی بود. خسته نباشی فرناز جان و با آرزوی موفقیت برات
farnaz
خیلی ممنون تابان عزیز. دقیقا همینطوره نوشتن خیلی به کمک می کنه من هم همیشه می نوشتم البته هیچ وقت هیچ تصوری از خودم برای نوشتن حرفه ای نداشتم اما برای کمک به خودم و پیدا کردن ایده ها و یا راه کار مساله های زندگی همیشه می نوشتم و البته موضوع آزادنویسی هم که باهاش آشنا شدم بیشتر از هر نوع نوشتنی بهم کمک کرد. ممنونم از نظر پر مهرت. برای شما هم آرزوی موفقیت دارم. بدرخشی و مطمئنم همچون اسمت همیشه تابنده زیبایی ها و موفقیت و خوبی ها هستی.