گاهی اوضاع آنقدر آشفته میشود که تنها کاری که میتوان کرد فرار است!
فراری که همیشه بدِ ماجراست. اما این فرار به معنای جا زدن نیست. این فرار به معنای سفر کردن و شاد بودن و ترمیم repair است.
گاهی باید برای مدتی هم شده، همه چیز را رها کرد و به سفر رفت. به سفری کوتاه یا حتی بلند.
به سفری تنهایی با خودت و خدای خودت. به سفری برای فکر کردن، برای نوشتن، برای نقاشیکردن و یا حلِ مسائل زندگیمان و دوباره با دست پری از راهحل و ایده برگشتن.
برگشتن با یک روی خوش و یک لبخند.
امروز بیمقدمه، بدون برنامهریزی و بیرعایت هر قانون و قاعده نوشتنی و بدون ویرایش و بیترس از هر قضاوتی لازم دیدم برای خودم بنویسم. این نوشته صرفاً برای خودم است و برای هرکسی که ممکن است در مرحلهای از ترمیمِ repair خود باشد.
پیغام ترمیم repair را دریاب
این آشفتگی سخنی در دل خود دارد. باید آن را پیدا کنی. این همه آشفتگی شاید پیغامش فقط شادی باشد. وقت آن است که به هرچیزی رخ داده و رخ خواهد داد فقط بخندی!
وقت آن است که راهحل تمام آرزوهایت را به خدا بسپاری و بیترس از برآوردهشدن یا نشدنِ آنها با خندههایت پرواز کنی.
وقت آن است که گرفتاریها و نشدنها و ترسها و اضطرابها و هرچه آزارت میدهد را به پرهای قاصدکِ باد بسپری و نظارهگر باشی که چگونه رقصکنان از تو دور میشوند.
راه خودش را نشانت میدهد،
تو از مسیر لذت ببر.
اکنون هرجا که هستی لحظهای همانجا بهایست؛ به اطرافت نگاهی بینداز و زیباترین گل را بو کن. زیباییش را تحسین کن و از آن بگذر.
قدمهای کوچکت را شتاب نده، زیبایی هرگز تمام نمیشود.
به مقصدت فکر کن اما به مسیر زیبایت نگاه کن.
مسیر آن قدر زیباست که از اضطراب رسیدن یا نرسیدن به مقصد میکاهد.
آن قدر در زیبایی غرق شدهای که دیگر با مسیر و مقصد یکی شدهای.
پروانه را ببین
راه را به تو نشان میدهد.
پروانه زیبابال را دنبال کن و خندهکنان قدمهای کوچکت را شتاب بده.
- farnaz
- تیر ۹, ۱۳۹۹
- ۴:۱۲ ب٫ظ
- No Comments